۱. بیمبالاتی در شیوهٔ شهرسازی؛ که شهر را صرفاً طعمهای برای خوردن و فربهشدن دیده است. شهرخوری یعنی چه؟ یعنی تراکمفروشی، تغییر کاربری افراطی و حذف فضاهای عمومی، تجاریسازیِ دیوانهوار و ایجاد مراکز و کانونهای بزرگ جاذب سفر بدون الزامات ترافیکی و بدون پارکینگ و…
تصورش هم هولانگیز است که داخل یک کوی مسکونی، مجتمع تجاری بسازند با بیش از ۲۰۰ باب کسری پارکینگ، یا یک بیمارستان در مرکزیترین نقطهٔ شهر بدونِ حتی یک باب پارکینک، یا صدها مجتمع مسکونی بلندمرتبهٔ بیپارکینگ. هر سال چند هزار گزارش کسری پارکینگ در ساختوسازهای شهری ثبت میشود!
۲. فروپاشی حملونقل عمومی و رهاشدگی مطلق اتوبوسرانی و مترو.
دولتها و شهرداری، یک دههٔ تمام اتوبوسرانی تبریز را رها کردند و این مجموعهٔ بزرگ را به ورشکستگی کشاندند؛ آنچنان که تعداد اتوبوسهای فعال در تبریز، از حدود ۷۰۰ دستگاه در چند سال پیش به کمتر از ۳۰۰ دستگاه رسید!
برای درک اهمیت وضعیت حملونقل عمومی کافیست بدانیم هر روز در تبریز، حدود چهار میلیون سفر انجام میشود که سهم شبکهٔ اتوبوسرانی تبریز، تنها سیصد هزار سفر است!
مترو هم که هنوز به بلوغ نرسیده و رکورد پنجاه هزار سفر را دارد.
یعنی مترو و اتوبوسرانی، کمتر از ده درصد از مجموع سفرهای شهری را پوشش میدهند.
۳. به این دو اتفاق اضافه کنید این را که طی یک دهه، تعداد خودروهای شخصی در تبریز، تقریباً دو برابر شد و اکنون به بیش از هشتصد و پنجاه هزار دستگاه رسیده است.
پس چه اتفاقی افتاده؟
مردم را مجبور میکنیم مدام و برای هر نیاز متعارفشان (تحصیل، درمان، خرید، تفریح و…) سفر کنند. اما وسیلهٔ عمومی برای سفر، در اختیارشان نمیگذاریم. در چنین شرایطی آیا مردم راهی جز استفاده از خودروی شخصی دارند؟
معلوم است که باید با انفجار ترافیک در تبریز روبرو شویم. این انفجار، باید چند سال قبل رخ میداد که شرایط دورهٔ کرونا این انفجار را به تاخیر انداخت.
دیدگاهتان را بنویسید